بیست و هفت سال بیشتر نداره. سال 65 وقتی یازده ماهش بود باباش در جنگ ایران و عراق کشته شد .دو سال بعد مادرش ازدواج کرد و از اون به بعد زیر بال و پر عمو و عمه اش بزرگ شد.
تو شرایط فعلی که جوانها با سن و سال بالاتر،از ترس هزینه های سرسام آور زندگی،اجاره خونه و بیکاری توان ازدواج کردن رو هم ندارند، اون بیست و سه سالگی ازدواج کرده و الان هم یه بچه داره، خونه نود متری تو یکی از مناطق خوب تهران،پژوپرشیا، کار دولتی که هر وقت از اداره اش خوشش نیاد به راحتی می ره یه اداره دیگه و دانشجوی فوق لیسانس حقوق ه که تو یکی از دانشگاههای دور افتاده آزاد قبول شده و بعد از انتقال داره توی ه تهران درس می خونه. میشه گفت اوضاع اش روبراه.
دیشب داشت سنگ این حکومت و مخصوصا دوره احمدی نژاد رو به سینه میزد. می گفت مردم راحت زندگی می کنند همه ماشین دارند زندگیهاشون تجملاتی شده. آقای احمدی نژاد گل کاشته...
روی صحبتش به جوانی بود که 4 سال از او بزرگتره اما بیکاره، دوست داره زن بگیره و زندگی تشکیل بده اما نمی تونه.
نان این حکومت چشم و گوش آدمها رو می بنده ، وجدانشون رو اسیر می کنه. اینطوریکه فقط شکم سیر خودشون رو می بینند و به اطراف شون بی توجه می شن.
در همین دور و اطراف آدمهایی رو می شناسم که هرچی ساعت کاریشون بیشتر میشه باز هم توان اداره زندگی براشون سختتر میشه.
ما بخیل نیستیم ، باشه به تاوان خون پدرت تو خوب زندگی کن. اما حقیقت را انکار نکن.
No comments:
Post a Comment