این روزها یکی از تفریحاتم شده که بشینم و ساعتها به حرکات شیرین زیر پوست شکمم که روز به روز داره بزرگ و بزرگتر میشه نگاه کنم.
وقتی طفلکم از خواب بیدار میشه به تن و بدن قشنگ و کوچیکش کش و قوسی می دهد، دلم پر از لذت میشه. لذتی که تاحالا تجربه نکرده بودم . دستم رو می ذارم روی تنش و سعی می کنم تصورش کنم،
صورت گرد و خوش فرمش، اندام کشیده و متناسبش.
لحظاتی رو تجسم می کنم که بیرون از شکمم کنارم نفس می کشه. صدای نفسش توی گوشم چه طنین قشنگی داره. این صدا، صدای عشق ماست، عشقی که آسون بدستش نیاوردیم.